هوالعلیم

نقد اقتصادسیاسی سفرنامه نیم‌دانگ پیونگ یانگ: جای خالی عدالت در آثار رضا امیرخانی

سوالات کتاب،دغدغه های نویسنده

تازه ترین اثر نویسنده توانای کشور آقای رضا امیرخانی به تازگی منتشر شده است و توانسته در خلال این سفر به طرح سوالات خوب و جدی بپردازد. پرسش‌هایی که در سفر اول از حکومت کرۀ شمالی و سفر دوم در چیستی انسان کرۀ شمالی است، در نیمه کتاب طرح می‌شود: «چه چیزِ کرۀ شمالی برای ما مخاطبان ایرانی جذاب است؟مخاطب چه سوالی دارد؟ سوال اصلی اینجاست. آیا ما دو کشور به هم شباهت داریم؟ آیا پس از تحریم‌های مهیب و شدید شباهت خواهیم داشت؟»

در این طرح پرسش‌ها و پاسخ‌های نویسنده هشدار جدی در اثرات تحریم‌ها بر حکمرانی و جامعه ایرانی روشن است. چه چیز کرۀ شمالی هولناک است؟ تک صدایی و دیکتاتوری. وضعیتی که ارمغان تحریم‌هاست. نویسنده در جایی می‌گوید: «تحریم و دیکتاتوری دو روی یک سکه‌اند. کشور تحریم شده به دام چاله تک‌صدایی می‌افتد و تک‌صدایی شروعی است برای دیکتاتوری.» و در ادامه به برخی شواهد ظهور این نوع نتایج تحریم‌ها را در ایران اشاره میکند:

«در ایران منتقد برخی نهادها هستیم که از وظایف حاکمیتی خود خارج شده‌اند و مثلا وارد فرهنگ و اقتصاد شده‌اند. با دیدن وضعیت کرۀ شمالی می‌توان فهمید که اتفاقا این تحریم ایالات متحده امریکاست که این نهادها را محبور می‌کند و ورود به فضاهای غیرتخصصی.» و راه حل را به درستی در گسترش روابط عمیق بین الملل می‌داند: استفاده از ظرفیت‌های فرهنگی و اشتراکات فرهنگی تاریخی و زبانی ایران با کشورهای همسایه خود و نه فقط در سطح حاکمیت که در سطح شهروندان، .این را نه دور زدن تحریم ها که حذف تحریم‌ها می‌داند.

 بنابراین در اهمیت این راهبرد می‌گوید: «به من اگر بود فتوا می‌دادم که هر ایرانی موظف است با سه نفر خارج از قوم و قبیله و زبان و مذهب، با سه نفر غیرایرانی رفاقت کند، ارتباط فرهنگی بگیرد، مراوده داشته باشد...و این یعنی بی‌اثر کردن هر تحریمی»

این راهبرد ها با ماهیت گفتمانی انقلاب و ایده تقدم فرهنگ بر سیاست و اقتصاد نیز همخوانی دارد. راهبردهایی درستی که در که در حوزه فرهنگی اقتصادی به جد پیگیری نشده است.

تفاوت‌های عمیق فرهنگی و دینی و تاریخی ایران با کرۀ شمالی (حتی فقدان به جای تفاوت مانند فقدان دین عنوان عنصر اصلی فرهنگ جامعه) چندان در کتاب جایی ندارد. در حالی که تحریم در همه کشورها یکسان پاسخ نمی‌دهد. به ویژه در انباشت تجربه زیست چندهزار ساله انسان ایرانی که منجر به ظهور انسان پیچیده ایران با ذهنیت ، رفتار و فرهنگ پیچیده، تنوع اقوام،ساختار اجتماعی ، ساختار انباشت سرمایه و رفتار اقصادی پیچیده‌تر شده است.

هشدار برای طبقه متوسط ایرانی: تاثیر تحریم فقط اقتصادی نیست

 شرایط اقتصادی اجتماعی سیاسی توصیفی از کرۀ شمالی امیرخانی برای خواننده ایرانی بسیار رعب‌آور است. سطح رفاه پایین، نبود بازار، فقدان اینترنت، عدم حضور تکنولوژی‌های روز دنیا، جای خالی دین، کمبود شادی ، کاهش آیین‌های فرهنگی، نبود آزادی فردی و فردیت، استبداد حزب و کنترل حزب بر همه چیز و همه کس و مقام خدایی رهبران کره.

نویسنده به علل فرهنگی تاریخی و اقتصادی این وضعیت اشاره چندانی نمی‌کند و انگاره پررنگ در سرتاسر کتاب، انگاره تحریم‌ها و استبداد و دیکتاتوری حزبی است. کتاب به تعمیق اثرات تحریم‌ها از دریچه نگاه به وضعیت کرۀ شمالی برای خواننده ایرانی می پردازد. اگر تاکید و ذهینت غالب در داخل کشور چه برای حاکمیت چه جامعه تاثیر اقتصادی است، نویسنده کتاب دایره تاثیر را بر سیاست و فرهنگ گسترش می‌دهد و طیف نتایج گسترده‌تری را ارائه می‌کند. 

البته این کتاب اگر در ابتدای دهه نود نوشته می‌شد می‌توانست بسیاری از طبقه متوسط مذهبی و حامیان ایدولوژیک نطام را بر پتانسیل و اثرات خطرناک بلندمدت تحریم‌ها بر فرهنگ و سیاست علاوه بر اقتصاد اقناع و همراه کند و اجماع بیشتری بر لزوم تنش‌زدایی با غرب و حذف تحریم‌ها ایجاد کند. علی‌رغم اظهار نویسنده بر حذف تحریم‌ها از طریق گسترش روابط فرهنگی در حوزه منطقه‌ای فارسی زبان.اما در انتهای دهه نود و انباشت تجربه‌های سیاسی اقتصادی بی‌سابقه در تاریخ پس از انقلاب از جمله مذاکره مستقیم با آمریکا برای رفع تحریم‌ها(برجام) و نیز تحولات اقتصادسیاسی دهه نود از جمله شوک‌درمانی و ازادسازی پیاپی و ایجاد دو تورم غارتگر50درصدی و نحوه مدیریت اقتصادی کشور که اقتصاد را به پاشنه آشیل انقلاب اسلامی تبدیل کرده است، این کارکرد را تخفیف میدهد.اما بهرحال کتاب خلا گفتمانی و اقناع‌سازی را در طبقه متوسط به ویژه مذهبی و حامی انقلاب به عنوان خواتندگان اصلی آثار امیرخانی پر می‌کند و به نوعی تزریق نوعی واقع گرایی به این طبقه است.

تفاوت انسان کره شمالی با انسان ایرانی 

همانطور که اشاره شد کتاب به جز تحریم و ساخت سیاسی استبداد سیاسی حزبی و ایده خودکفایی شواهد و علل فرهنگی، تاریخی و اقتصادی وضعیت خاص کرۀ شمالی را ارایه نمی‌کند و این در حل مساله چرایی زوال سیاسی، فرهنگی و اجتماعی انسان ایرانی کافی نیست. نویسنده به این زوال در صفحه 194 تحت عنوان تغییرات و تحولات سوالات انسان ایرانی اشاره روشنی می‌کند. انسان ایرانی که از انسان آینده‌نگر دهه 60 به انسان نگران دهه 90 تبدیل شده است و دغدغه و سوالش به کارآمدی و غیرکارآمدی تنزل یافته است.

به نظر نگارنده علت این عدم توجه نویسنده به علل غیر از موارد مورد تاکید در کتاب و نیز چرایی زوال سوالات انسان ایرانی و نیز عدم حل و استمرار چالش‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی نزد حاکمیت و نهادهای قدرت و تصمیم مانند دولت و مجلس و نهادهای موثر(رسانه‌ها و نخبگان دانشگاه و حوزه) عدم توجه به علل اقتصادسیاسی چالش‌های کشور است.غفلتی که بهای سنگین برای نظام و مردم داشته است و باعث شده حدود یک دهه از جانب رهبر معظم انقلاب مسئله اصلی کشور و نام سال‌ها برای توجه و تمرکز ملی ، اقتصاد باشد.

اما فهم فرهنگی با قرایت تقدم فرهنگ منهای عدالت بر سیاست و اقتصاد نزد نهادها و نخبگان باعث پیش روی اقتصادسیاسی منهای عدالت (اندیشه و سیاست نولیبرال) شد که با شعار کارآمدی تحت لوای کاآرامدی تکنوکرات‌ها و دوگانه‌سازی تعهد و تخصص و تقدم توسعه بر عدالت باعث بحران کارامدی شده است.

مورد عجیب ایران : نئولیبرالی شدن زیر سایه تحریم ها

وضعیت پیشرونده اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی کشور به سمت نولبیرالی شدن است نه کمونیستی شدن، نه استبداد حزبی و تک صدایی شدن. به جای استبداد حزب و حتی حزب‌الله به سمت استبداد پول و سرمایه در حال حرکتیم.نتیجه ترکیب کمونیسم با استبداد حزبی با تحریم بسیار هولناک است اما ترکیب تحریم‌ها با سرمایه‌داری نئولیبرال بامحتوای آزادسازی‌ها و بازاری سازی و خصوصی‌سازی‌های غارتی هولناک‌تر است. ارمغان اولی مساوات فقیرانه است و ارمغان دومی نابرابری تحقیرکننده است.

وضع انسان کره شمالی متاثر از ساخت اقتصادی حکومت است. کرۀ شمالی برخلاف شوروی و چین از ساخت اقتصادی کمونیستی و ملغی کردن مالکیت اختصاصی عبور نکرده (شوروی به بهای فروپاشی و چین به صورت خودخواسته و تدریجی) اما ایران هیچ‌گاه در این ساخت اقتصادی نبوده و اکنون نیز ساخت اقتصادی دولتی رانتی به نولیبرالی رانتی عبور کرده است. وضعیت ایران اکنون بسیار شبیه گذارهای دردناک از اقتصاد بسته دولتی به اقتصاد بازار آزاد در روسیه و اروپای شرقی دهه نود میلادی است.گذارهایی که نتایج آن در تاریخ ثبت است (مانند گسترش فقر و نابرابری و کاهش امید به زندگی و ظهور طبقه مرفه جدید از دل خصوصی‌سازی‌های غارتی و شوک‌درمانی نولیبرالی در روسیه) و هنوز در خاطره مردمان این کشورهاست و هنوز فرصت روایت و شنیده شدن برای انسان ایرانی دارد تا برای عبور از چالش‌های کنونی پخته‌تر رفتار کند.

کرۀ شمالی حتما از این حجم از آزادی سرمایه در کشوری که تحریم است و دشمنی ایدلوژیک با آمریکا و ساختارهای اقتصادی فرهنگی سیاسی آمریکا دارد، شگفت زده خواهند شد. نه کرۀ شمالی که حتی کشورهای مدافع بازارآزاد و سرمایه‌داری نولیبرال. آزادی سرمایه در خروج کشور، آزادی در سرمایه‌گذاری در فعالیت‌های غیرمولد و دلالی، از کسب سود از اجاره و بهره آنهم بدون مالیات، آزادی سرمایه در نفوذ بر رسانه ملی، در نفوذ به فرهنگ و سینما، در نفوذ به ساحت‌های غیربازاری و وظایف حاکمیتی و خلاف قانون اساسی چون آموزش و سلامت، در تسلط بر تأمین نیازهای اساسی چون مسکن و خوراک، در کسب قدرت سیاسی و کسب امتیاز و رانت و انحصار و معافیت مالیاتی. از نظر شاخص‌های صندوق بین‌المللی پول دولت ایران از کوچک‌ترین دولت‌های جهان از نظر سهم دولت از درآمدهای ملی است. مسئله‌ای که نتیجه مستقیم آن بحران در خدمات اجتماعی و رفاه عمومی است.

رنج نابرابری و عقب ماندگی در عدالت کشنده تر از تحریم و استبداد حزبی 

این آزادی بی حد و حصر سرمایه و ظهور سرمایه‌داری نولیبرال در ایران منشأ نابرابری فزاینده است که اصولا مسئله انسان کرۀ شمالی نیست و بدتر آن که مسئله نخبگان سیاسی فرهنگی ایرانی هم نیست! شاید مردم کرۀ شمالی مردمی شاد نباشند و امکان مقایسه و ارادی فردی ندارند و اما انسان ایرانی دهه نود نیز به شادی از جنس تخدیر پناهنده شده است.خنده تسکینی برای فراموشی رنج نابرابری. شادی از جنس خندوانه و تسلط کمدی مبتذل بر سینما ، آزادسازی موسیقی پاپ در ترانه و ریتم و کنسرت، آزادی ظهور و تسلط و نفوذ سلبریتی‌ها بر فرهنگ عمومی.آزادسازی‌ها در حوزه آزادی‌های فردی چون روابط و پوشش ، موقتی‌سازی روابط و ازدواج و کالایی شدن زنان و حتی مردان همه از نشانه‌های گذار جامعه به فرهنگی نولیبرال دارد.در کنار اقتصاد نولیبرال، وضع فرهنگی نولیبرال انسان ایرانی در حال تشدید و شارش طبقاتی از بالا به پایین جامعه است. مسئله‌ای که چندان روایت‌گری نشده است و آینده هولناک آن به ویژه مسئله رشد نابرابری و تبعات ان در جامعه ترسیم نشده است، حتی از دریچه کشوری با تجربه و گذار نولیبرال مشابه ایران. 

قسمتی از روایت امیرخانی که اعتقاد داشت دروغگویی ساختاری برای ساعتی متوقف می‌شود، روایت حضور در زایشگاه است و رییس بیمارستان با بغض از ضعف زنان و تولد کودکان کم وزن ناشی از تحریم‌های امپریالیسم می‌گوید. نگارنده بعنوان یک شهروند سیستانی و بلوچستانی به یاد آمار سوءتغذیه کودکان و مادران و رکوردداری سیستان وبلوچستان در مرگ و میر زنان باردار و شاخص‌های ضعیف بهداشتی و درمانی و مرگ زودرس و شکاف امید به زندگی ده ساله مردم این خطه با مرکز کشور افتادم. واضحا این شکاف و نابرابری در داخل کشور ناشی از تحریم‌ها نیست، ناشی از اقتصادسیاسی نابرابر ساز است.ناشی از نابرابری در توزیع ثروت، امکانات و دسترسی‌ها، فرصت‌ها، قدرت سیاسی و رسانه‌ای است . 

اما هنوز مسئله نابرابری حتی در بین دانشگاهیان اعم از اقتصاددانان و جامعه‌شناسان جدی نیست، چه برسد به اصحاب ادبیات. اما برای مردم عدالت و نابرابری دغدغه اول و بسیار حیاتی است. مردم حق خود را از مواهب جامعه آن‌چنان که استحقاق دارند، همیشه خواستارند. بی‌توجهی به این حقوق و تعمیق عدالت در داخل کشور بر تعمیق روبط بین‌المللی در خارج کشور اولیت دارد.

عدالت ، تحریم شکن است

کتاب از نظر روش‌شناسی در نوع حذف تحریم‌ها راهکار درست ارائه می‌کند اما از نظر محتوا ناکافی و کلیشه‌ای و ناشی از مشهورات و گفتمان مسلط فرهنگی است، فرهنگی که آزادی در آن پررنگ‌تر از عدالت است. جایگاه طبقاتی نویسنده در تقدم‌بخشی به آزادی در ارتباطات و روابط به تعمیق عدالت در داخل کشور به عنوان بنیان سیاست‌های فرهنگی و اقتصادی اجتماعی بی‌تاثیر نیست.

امیرخانی با خاستگاه ثروتمندان مذهبی، دارای آزادی انتخاب و امکانات گسترده‌ای در زندگی بوده است.سطحی از آزادی انتخاب که هنوز برای غالب طبقات جامعه و پهنه‌های وسیعی از کشور به ویژه کمربند استان‌های مرزی کشور مسئله غریبی است. آزادی انتخاب مبتنی بر امکانات از تجربه خلبانی در نوجوانی تا سفر به اقصی نقاط جهان از آمریکا تا کرۀ شمالی. دین به مثابه معنویت و عرفان در آثار ایشان پررنگ است. گویا پیام انقلاب، فرهنگی و معنوی است و بارغه چندانی از عدالت ندارد. اصولا عدالت در گفتمان فرهنگی مسلط هوادار انقلاب، چه نخبگانی مانند امیرخانی و چه عوام مانند طبقه متوسط مذهبی جایگاه اصلی ندارد. این مسئله در روایت‌گری داستان سیستان نیز نمود دارد و نگاه عدالتخواهانه‌ای را در این سفر به محروم‌ترین استان کشور شاهد نیستیم. طبقاتی که از ضروریات زندگی آزاد هستند، به صورت خودکار وارد دغدغه‌های فکری و فلسفی و معنوی عرفانی می‌شود، که بذات بد نیست و مسیری طبیعی برای هر انسانی است و مسیر تعالی است اما یک طبقه دیدن و عدم توجه به نابرابری و همگن دانستن جامعه و تعریف و تقلیل کارویژه انقلاب و به صدور پیام‌های فرهنگی و معنوی توجه بیش از اندازه، به موانع ارتبط فرهنگی منجر می‌شود .

در این بالانشینی طبقاتی و عدم لحاظ کردن تحولات طبقاتی و وقوع شکاف‌های طبقاتی در جامعه اعتبار پاسپورت دغدغه جدی برای آحاد جامعه قلمداد می‌شود، به جای تامین نیازهای اساسی و فرصت‌های برابر برای آحاد جامعه. بسیاری از مردم کشور در اقصی نقاط کشور از سیستان و بلوچستان تا کردستان و ایلام بپرسید، دغدغه اول آن‌ها رفع تحریم‌ها نیست، آن‌ها با پوست و گوشت خود ظلم استکبار داخلی و آزادی سرمایه را چشیده‌اند .آن‌ها منشأ مشکلات و خطر بلندمدت کشور را تحریم‌های داخلی می‌دانند نه خارجی. تحریم‌هایی که در قالب ساختار و سیاست و پارادایم‌های نولیبرالی رانتی، آزادی و عدالت را با هم به محاق می‌برد. اکنون در دهه 90 جای خالی روایت‌گری آرزوها و امیدها و تحلیل علل رنج و فقدان‌ها و شادی و غم‌های این سرزمین هنوز حس می‌شود. فهم و نوشتن برای جامعه‌ای که روزی یکدست انقلابی بود مانند دهه 60 و با توسعه اقتصادی نابرابرساز، اکنون جای خود را به جامعه متکثر طبقاتی داده است ،هر روز سخت تر می‌شود. مسئله‌ای که برای نویسنده توانا و باهوشی چون امیرخانی و سایر نویسندگان توانای کشور هنوز شدنی است.