به آمار های زیر توجه کنید:

دانشگاه سیستان و بلوچستان با دارا بودن بیش از بیش از بیست و یک هزار دانشجو و سالانه سه هزار دانشجوی جدید الورود پس از دانشگاه تهران دومین دانشگاه پرجمعیت کشور به حساب می آید(1)به گزارش ریاست دانشگاه سیستان و بلوچستان ،ثبت نام در این دانشگاه در 70 رشته ی کارشناسی ارشد و 26 رشته گرایش در مقطع دکتری انجام میشود. و در حال حاضر ظرفیت اعلام شده ی این دانشگاه بیش از تعداد متقاضیان میباشد.همچنین در پردیس بین الملل شماره 2 این دانشگاه تعداد 2200 دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد و 250 دانشجو در مقطع دکترا مشغول به تحصیلند.(2) 

دانشگاه زابل با دارا بودن 8 دانشکده ، یک پژوهشگاه در قالب سه پژوهشکده و یک مرکز تحقیقات و با بیش از ده هزار نفر دانشجو، صد و ده رشته و گرایش تحصیلی،در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد،دکتری حرفه ای و دکتری تخصصی،در دوره های روزانه و نوبت دوم،بالغ بر 392 نفر عضو هیئت علمی تمام وقت،مجتمع عظیم 8000 هکتاری آموزشی و پژوهشی،آزمایشاههای مجهز و پیشرفته و نیز مرکز کامپیوتر و سایت اینترنتی منحصر به فرد در بین دانشگاههای کشور،بدون شک یکی ازمراکز مهم آموزش عالی در شرق کشور به حساب می آید(3)

تعداد دانشجویان مراکز و واحد های دانشگاه پیام نور در استان (10 مرکز و واحد) بالغ بر بیست و یک هزار نفر است (4)

به گفته رییس واحد علوم و تحقیقات دانشگاه ازاد اسلامی 3671 دانشجو در 19 رشته کارشناسی ارشد و 2 رشته در مقطع دکترا مشغول به تحصیلند (5)

 

...

 

حالا این همه را بگذارید کنار آمار نرخ بیکاری و سطح رفاه و رشد فقر و مهاجرت از استان و آمار ابتلا به  انواع بیماریهای واگیر و غیر واگیر(سل، ایدز،تالاسمی ...) و سطح امکانات و خدمات بهداشتی و تعداد مراکز صنعتی و کارخانه ها و میزان تولیدات کشاورزی و به طور کلی رشد واقعی اقتصادی و علمی در سطح استان که اگر نگوییم در تمام مقایسه های واقعی جزء آخرین رده های  همه ی رده بندی ها هستیم، قطعا مانند دانشگاههایمان هم چنین افتخار آفرینانه حائز عناوین برتر کشوری  نخواهیم بود !

حال باید دید چه تناسب و تقارنی بین این دو دسته واقعیت آماری استان وجود دارد؟ از تاسیس اولین دانشگاه در استان چیزی بیش از  نیم قرن میگذرد یعنی تا به امروز  دهها  نسل از فارغ التحصیلان دانشگاهی از این مراکز خارج شده اند و بودجه های سالانه ی این دانشگاهها را که ضربدر سنوات کارشان بکنیم ، رقم حاصله هوش از سر هر جنبنده ای میپراند.و حالا سوال اینست که مگر نه اینکه دانشگاه محل تولید علم است و پرورش عالم ؟ و  علم و عالم تولید شده حالا پس از این همه سال و این همه هزینه  باید جایی به کار آمده باشند  و  این به کار آمدن تاثیری عملی در بهبود شرایط موجود داشته باشد؟ و مگر نه اینکه عالم بی عمل را بزرگان ، زنبور بی عسل خوانده اند؟