هویت شالوده و رکن شخصیت افراد است. هویت صحیح شخصیت سالم و رفتار صالح و تفکری معقول به بار می آورد. اما هویت یعنی چه؟ افراد چه هویتی برای خود تعریف می کنند که بر مبنای آن رفتار می کنند.نگاهی به اصرافیانم می اندازم . نمونه هایی از هر قشری مانند دانشجویان اساتید کارکنان و...اکثرا بر مبنا هویت شغلی و صنفی خود رفتار می کنند. همه از نظر هویتی تا قبل از تعیین شغل و کتساب آن در خلا هستیم. با ورود به دانشگاه و تعیین شغل اینده بتدریج احساس هویت می کنیم .و این هویت شغلی و دانشگاهی در جامعه که دانشگاه مبنا ارزش گذاری افراد بر مبنای مدرک و شغل انهاست مبنای رفتاری و مدل زندگی است. چه بخوانم؟ چه بپوشم؟به چه فکر کنم؟درباره چی صحبت کنم؟به چه مسایلی در زندگی توجه کنم و توجه نکنم؟ اما این هویت های صنفی و شغلی چقدر به حقیقت هویت نزدیک است؟

هویت یعنی رابطه. رابطه ها تعیین کنده ماهیت هویت ما هستند.

 هویت من در بستر خانواده یعنی رابطه با پدر و مادر: هویت من فرزندی است. رابطه من دانشگاه: هویت منتج از ان می شود دانشجو. رابطه با شهرم هویتم شهروندی است. رابطه ام با اداره: هویتم کارمندی است. با منطقه و محا تولدم: سیستانی است. رابطه شغلی ام با جامعه: پزشکی است. رابطه ام با سایر انسانها و هستی: هویت ام انسان است. وهویتی که در رابطه ام با خدا شکل می گیرد بندگی است.

 همه این رابطه های دو طرفه بستگی دارای زمان و مکان مشخصی هستند.و به جز یک رابطه همگی اعتبارشان بستگی به حضور طرف دوم دارد. ما مادامی که در خانواده هستیم فرزند خانواده هستیم نه در خیابان! مادامی که مشغول بکار هستیم کارمندیم و بعد بازنشستگی هویت صنفی معنایی ندارد. چهار یا هفت سال هویت دانشجویی داریم و بعد پایان دوران دانشگاه این هویت نیز خود بخود باطل میشود. پس تمامی رابطه با تمام هویت های منتج از انها مقطعی و اعتباری است.

مهمترین خطر همین جاست. که ما بر حسب علاقه یا عرف جامعه یه یکی از رابطه های خود اصالت بدهیم و ان را به عنوان هویت اصلی و حقیقی خود انتخاب کنیم.و این هویت اصلی است که منش و رفتار و هدف و سطح زندگی ما را تعیین می کند.تنها رابطه ای که قابل اصالت دادن است که مقطعی نباشد. یعنی طرف دوم رابطه مانند خود ما باقی و پایدار باشد.یعنی رابطه دایمی باشد.تنها موجودی که در طرف دوم رابطه ما و او از قبل تولد کودکی نوجوانی جوانی سالمندی و در بالای همه هویت های مقطعی ما چه در خانواده چه در دانشگاه چه در جامعه همراه ما بوده است خداست. پس هویت اصیل و حقیقی ما رابطه با خداست.

 پس ما سبک زندگی خود و شخصیت سازی برای خود بیش از آنکه از هویتهای مقطعی و گذرا هر دوره زندگی خط بگیریم باید از هویت بندگی خود خط بگیریم. باید سعی کنیم اصل بودن هویت بندگی در تمامی مراحل زندگی نمود داشته باشد . خوشبختی در زندگی قوام یافتن و رشد در مسیر بندگی و کسب هویت حقیقی است.مسایل مهم زندگی موانع مخدوش کنده این رابطه است.مسایل مهم زندگی چگونه تقویت کردن این رابطه است. وقتی شما دانشجو هستید دغدغه کیفیت رابطه با خدا اوجب بر وضعیت درسی است.وقتی  کارمند و پرستار هستیم کیفیت و شدت بندگی مهمتر از روزمرگی های شغلی است. مطالعه برای اگاهی از حق شناسی و باطل شناسی در حوزه رابطه با خدا اوجب بر مطالعه درسی صرف یا مطالعه تفننی است. فعالیت در کانونها و نهاد فرهنگی مذهبی و شرکت در مجالس مذهبی همگی برای تقویت و تمرین اصالت دادن به هویت بندگی و رابطه با خداست نه فعالیت سرگرمی برای پر کردن اوغات فرهنگی. مطالعه کتب معرفت دین و سخنرانی مذهبی و شرکت در مجالس و مجری برگزاری برنامه فرهنگی و مذهبی اوجب و لازم تر از درس خواندن های طوطی وار و واحد پاس کردن های تکراری تا گرفتن مدرک دانشگاهی است.

 در هویت بندگی شما سعی بر کسب همه خوبی ها و بهترین صفات جهت قرب الهی دارید. اگر دانشجو هستید درس خوان ترین و منظم ترین دانشجو اگر فرزند هستید مهربان ترین و عاقل ترین فرزند اگر همسر هستید خوش خلق ترین و ساعی ترین همسر اگر کارمند هستید تلاش گر ترین و با تعهد ترین کارمند و  سعی بر اکتساب این بهترین ها همه منشعب از هویت بندگی شماست. برای عمیق شدن در رابطه با خدای خود نیاز به خلوت و سکوت و تفکر داریم. راه میان بر برای افزایش کیفیت زندگی همین است. چرا که وعده است صادق است که: امام على علیه السّلام فرمودند:

مَن أَصلَحَ فیما بَینَهُ وَبَینَ اللّه ِ أَصلَحَ اللّه ُ فیما بَینَهُ وَبَینَ النّاس.

هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.

بحارالأنوار، ج 71، ص 366، ح 12