زندگی در غر زندگی در مه

اظهارنظر در قالب گفتگو بخشی از محتوای ارتباطات افراد در زندگی روزمره است.افراد آزادانه در محافل خصوصی و شخصی اظهار نظر میکنند و البته در محافل رسمی تر با لحاظ کردن پاره ملاحظات شاهد این اظهارنظرها هستیم. از نظر ماهیت و محتوا، این اظهارنظرها یک طیف از از خرافات و اظهارنظرها بی پایه تا اظهارنظرهای مستدل و منطقی را شامل میشود. در این میان این دو سر طیف  انواع نظرها بصورت لایه لایه قرار دارند : خراقات ، عقیده شخصی، نقل قول، شنیده ها ، خوانده ها و مطالعات جدی و تحصصی یا غیر جدی و روزمره( روزنانه،مجلات،کتاب )،تفکر و تعمّق و استقرا و نتیجه گیری از منابع متفاوت، از تجربیات شخصی، مشاهدات میدانی و خانوادگی و محیطی و در نهایت  ایجاد فرمول و قانون و بسط عمومی از تجربیات و شنیده ها و خوانده های رسوبی در فرد.

امروزه تعیین کنده موضوع این گفتگوها و اظهارنظر ها بعلت نفوذ بالای رسانه ها در زندگی افراد موضوعات برجسته شده(AGENDA SETTING) توسط رسانه های شنیداری و دیداری و مکتوب و مجازی است.این مطلب با عنوان نظریه برجسته سازی توسط دونالد شاو و مک‌کومبز مکسول تبین شده است: «رسانه ها در قالب گزارش های خبری، به طور قابل ملاحظه ای اهمیت موضوع های مهم را تعیین می کنند. این تأثیر وسایل ارتباط جمعی- قابلیت اثرگذاری بر تغییر شناخت و ادراکِ مخاطبان و ساخت تفکر آنان- کارکرد برجسته سازی وسایل ارتباط جمعی نامیده می شود. مهم ترین تأثیر ارتباط جمعی در اِعمال این کارکرد، ایجاد نظم فکری [برای مخاطبان] و نظم دادن به دنیای پیرامون ماست. رسانه ها ممکن است در این که به ما بگویند چگونه فکر کنیم، موفق نباشند؛ اما آن ها در گفتن این که درباره چه چیزی فکر کنیم، بسیار موفق هستند» (شاو و مک کومبز، 8:1383-137).

 

نگارنده به پژوهش و مطالعه که درصد و نسبت دقیق محتوای گفتگوها در این طیف محتوایی را روشن سازد دسترسی نداشته است اما تجربه زیستی و مشاهدات میدانی و توجه به محتوای بحثها و گفتگوها و اظهارنظرهای در محیط های متفاوت اجتماعی شامل مدارس،محیط های دانشجویی،مساجد ، محفل های فعالین فرهنگی،مهمانی های خانوادگی و اقشار مختلف مانند کارمندان معلمان روحانیون پزشکان بازاری و کسبه....نشانگر این است که محتوای این اظهارنظرها با شدت و ضعف متفاوت مبتنی بر دلیل منطقی و امار و سند روشنی نیست. در واقع غالب محتواهای اظهارنظرها در سمت طیف مطالب غیر مستدل و بی سند قرار دارند. به زبان ساده بیشتر "غر" است تا "دلیل" و "تحلیل" منطقی و مستدل.کلی گویی است. نوعی تخلیه روانی است. اظهار ارادت و حمایت یا خشم و نفرت احساسی است که با چاشنی دلایل سرهم بندی شده بیان می شود. ارزشگزاری یا مقایسه ها با معیارهای مخدوش و ساختگی است. اکثرمعیارها شخصی، ساختگی و من درآوردی است. در بهترین حالت تابع عقلانیت عرفی است. بعلت وفاداری و تعصب به رسم و سنت عرفی و محلی است یا مرعوبیت در جهانبینی و ارزش های مدرن و غربی است. تابع تعریف و ارزش گذاری های خرده فرهنگ خانوادگی یا بومی و محلی یا وارداتی و عاریتی و نقد نشده( غربی و مدرن)است.

علاقه به کلی گویی و محکوم کردن کل ساختار و سیستم به دلیل خطا و نقص یک جز یا اعتراض و محکوم کردن به اول شخص سیستم و حواله کردن و دیدن همه مشکلات از چشم یکنفر یا یک قشر خاص بدون در نظر گرفتن و اطلاع و از کم کیف ارتباطات  و وظایف هر جز و نظام سلسله مراتب و شرح وظایف جز اخلاق شبه نقد موجود در فرهنگ عمومی است.

دولت ،مملکت، مردم، رهبر، رییس جمهور، نماینده مجلس، فلانی شخص و فلان گروه ...اسلام، غرب، دین، ....کلماتی کلی هستند که در اظهار نظرهای شخصی زیاد تکرار میشود .

اغراق و وزن دهی بیش از اندازه به عوامل مورد بحث باعث دید غیرواقعی و کاریکاتوری می شود. این دیدمندی شاید بارقه ای از واقعیت را داشته باشد اما واقعیت و حقیقت فاصله دارد . تصویر دارد اما شفاف نیست. توجه دارد اما دقیق نیست. موضوع دارد اما جزییات ندارد. مانند کسی که در مه می بیند. شمائی از واقعیت است اما مخدوش و ناواضح. این مسئله باعث نگرش، باور و حتی اقدام ناصحیح می شود. موضع گیری های ناصواب ، رای و نظر و اقدام اشتباه در سیستم هایی که به آرای افراد بستگی دارد آسیب زاست. شیوع این معضل باعث بستر و امکان رسیدن به رای و نظر مخدوش و ناصحیح است تا نظرهای منطقی و معقول. این بستر شامل عدم توجه به معیارهای متقن و دقیق و قابل اجماع و در مقابل اصل ق شدن و شیوع پلورالیسم معرفتی، در نبود آمار و سند شفاف و دقیق، در نبود و عدم دسترسی یا عدم اراده به دسترسی به منابع اصیل همچون تحلیل کارشناسی و عالمانه و تحقیقی مکتوب همچون کتاب و مطبوعات تحلیلی و غیر جناحی و سیاسی است که در نتیجه در جامعه محتوای اگاهی افراد مخدوش و سیال و چهل تیکه و سطحی و زودگذر است.

زبان رسانه های شنیداری و دیداری و مجازی روزبروز عامه پسندتر و محاوره تر میشود . تفکر برانگیز نیستند. روابط تحلیلی و علت و معلولی ارایه نمی کنند. بسته های اطلاعاتی در وعده های کوتاه تر و خلاصه تر و عامه پسند تر ارایه میشود.

این سبک ارایه اطلاعات باعث شیوع دیدگاه های سطحی می شود. این مسئله در کنار فقر مطالعاتی و روند نزولی آن و رشد تفکر بصری به جای تفکری کلامی و انتزاعی بدلیل شیوع مصرف محصولات فرهنگی تصویری و فراگیری شبکه های تلویزیونی و ماهواره ای و اینترنت و به طور خلاصه نفوذ و جذابیت و امپراتوری "میدیا " در عصر کنونی است. این بستر فرهنگی در کنار ساختارهای معیوب به عمق معضل می افزایند. در کنار آموزش و پروش کنکور محور و تست و نکته محور و  تفکر گریز و بی ربط به مسایل جاری جامعه و زندگی محصلین درون ساختار خود، در کنار دانشگاه مدرک محور و مقاله محور و بی رتباط با مسایل زندگی و جامعه. همچنین در سیستم بسته بوروکراسی دولتی و غیرپاسخگو و غیر شفاف و عدم شفافیت قانونی و رویه های قانونی و تفکیک مناسب وظایف . در نتیجه مهمترین ارکان یک اظهارنظر و تحلیل مناسب و دقیق شامل بسترهای ناکارامدی، عوامل زمینه،عوامل اصلی و فرعی، تقسیم بندی صحیح عوامل و درصد تاثیر هر عامل در هر موضوع در اکثر گفتگوها و اظهارنظر ها حتی از افراد تحصیل کرده و آشنا به مطلب دیده نمی شود.

در این بستر نارسا برای رسیدن به نظر دقیق و درست ، وجود واقعیتی به نام "جنگ نرم" با محوریت رسانه ها و محصولات فرهنگی و با هدف مدیریت افکار و اذهان و باور و حب و بغض های افراد جامعه را باید بطور جد  لحاظ کرد چراکه پتانسیل سواستفاده از این معضل بسیار بالاست . در واقع انبوه رسانه های معاند و فعال در جنگ نرم با بررسی و پایش اظهارنظرها ، غرها ، اعتراضات و جمع آوری سیاهه این انبوه شبه نقدها از کلونی های مختلف جامعه (سیاسی،فرهنگی،اقتصادی) با افزودن دلیل و سند و مستدل کردن و توجیه کردن این اظهارنظرها و در نتیجه سوار شدن بر موج نارضایتی های انباشته شده این غر و شبه نقدها را به مطالبه تبدیل کرد و افراد را بوسیله این توجیهات تزریق شده از سوی این رسانه ها محق و افزایش اعتماد بنفس داده و تبدیل به اپوزسیون خاموش یا ناراضی و حتی مبارز تبدیل میکند و بدین ترتیب از این نارضایتی های انباشت شده جهت بهره برداری سیاسی  و ضربه زدن به به ساختارهای نظام و حتی کلیت و ارکان نظام استفاده میکنند.

 بسیاری از مسایل مورد بحث و تحلیل ارایه شده در شبکه های ماهواره ای فارسی زبان بر اساس مسائلی است که در داخل کشور گروه هایی از طبقه مرفه و متوسط سکولار و بویژه نوجوانان و جوانان نسبتا به آن تردید یا مخالفت یا حساسیت دارند. افزایش تردید و متعصب کردن مخالفین و تبدیل به وارد کردن به فاز مبارزاتی نتیحه این چرخه است.

بی تردید نقش خواص، رسانه های داخلی و صدا و سیما. دولت ، محیط های آموزشی و تربیتی همچون مدارس. مساجد و دانشگاه ها و کانون های فعال دانشجویی در کمک به اطلاع دقیق و دستیابی به تحلیل ها و دید مندی منطبق با واقیت بسیار راه گشاست. در این میان اصالت کتاب و کتابخوانی بعنوان منبع اصیل و معتبر آگاهی متقن و معتبر کلیدی است و گسترش فرهنگ مطالعه و کتاب خوانی درمان موثری بر این معضل است.