وزیر کشور در جریان سفر به استان سیستان و بلوچستان در یکی از سخنرانی های خود پس از بازدید میدانی از منطقه صحبتهای قابل تاملی اظهار کردند: "با فاصله گرفتن ده دقیقه از زاهدان با سطح زندگی و امکانات زندگی شصت ،هفتاد و صد سال قبل مواجهه می شویم.در جایی که دویست و پنجاه هزار نفر زندگی که در استانداردهای صد سال قبل زندگی میکنند.ما بعنوان حکومت ما بعنوان دانشگاه یان که دور هم جمع شدیم در مقابل این مردم چه پاسخی داریم که بدیم. علم برای پاسخگویی به مطالبات و نیازهای مردم است. برای حل مسایل و مشکلات است. علم برای علم نمیخونیم. اگر واقعا علم برای علم میخونیم پس در کتابخانه و خانه بنشینیم و ادعا نکنیم که چرا به ما کمک نمی کنیم. اصلا علم یشرفتش متناسب با قدرت پاسخگویی و انطباق با نیاز مطالبات بوده است."

سخنان صریح ایشان محل تامل است.چرا ایشان پس از بازدید از منطقه اینقدر متعجب شدند؟
چرا از دانشگاه یان سوال کردند؟چه تناسبی بین محرومیت منطقه و دانشگاه دیده اند؟ آیا در واقع بی تناسبی حجم محرومیت و وسعت و آوازه دانشگاه های منطقه را گوشزد می کنند؟
اصولا چرا باوجود این حجم از فقر و محرومیت سایر مدیران بومی و غیر بومی تاکنون و به این شدت و صراحت اعلام شگفتی و تعحب نکردند!آگاه نیستند؟یا برای آنها عادی است و تازگی ندارد؟
چرا هنوز پس از سی و هفت سال پس از انقلاب و در عصر دیجیتال و سلطه رسانه هنوز مدیران ارشد پایتخت نشین پس از بازدید از استان اظهار تعجب و شگفتی کنند؟ مگر استان فاقد رسانه است؟ عملکرد رسانه با محوریت صدا و سیما استانی و شبکه هامون چگونه می توان ارزیابی کرد که مسولین ارشد  و کلیدی چون وزارت کشور از حال و روز استان و مشکلات آنها  اطلاع شفاف و بروزی ندارند؟و تا حضور فیزیکی و بازدید میدانی صورت نگیرد از وضعیت وخیم توسعه نیافتگی استان باخبر نمی شوند تا راه حل عاجل و موثری برای آنها اتخاذ کنند.
اگر هنوز سیستم مدیریت بومی برای حرکت نیازمند حضور فیزیکی افراد باشد پس لاجرم باید فرد محوری را بجای قانون محوری بپذیریم. یعنی نقص ساختار و سیستم اجرایی و مدیریتی و رسانه ای در استان را بپذیریم.
یعنی هنوز برای رسیدگی به وضعیت مناطق نیازمند سرکشی و بازدید میدانی باشیم؟ از هامون و هیرمند، از چاه نیمه ،از زاهدان و حاشیه آن، خاش، سراوان، ایرانشهر ،چابهار ،دلگان ،نصرت اباد ...آیا شدنی است؟ ایا همه این مناطق باید در نوبت سرکشی و بازدید باشند؟ و سازکار دیگری داخل استانی چه مدیریتی و اداری و چه رسانه نباید این وضعیت و شرایط کم نظیر در کشور را درک کرده و برای رفع ان اقدام کند؟

آیا فقط امید ابادانی سیستان را با دستورهای مستقیم و تاییدات رهبری و تزریق منابع از منابع صندوق توسعه ملی امید ابادانی منطقه داشته باشیم؟ آیا فقط ایشان در دیدار با مقامات افغانی باید حق آبه سیستان را بطور مداوم مطالبه باید بکنند؟ایا باید صراحتا در دیدار با هیئت دولت به معاون رییس جمهور دستور سفر به سیستان داده شود وگرنه معلوم نیست که نوبت این سرکشی ها  و بازدید های میدانی جهت بررسی و اقدام برای رسیدگی بحران منطقه چه زمانی فرامی رسید؟ پس از وزیر کشور بفاصله چند روز حجت الاسلام فرحزاد چهره رسانه ای و خطیب مشهور پس از اقامت چندروزه در سیستان در برنامه زنده سمت خدا در شبکه سوم با اظهار نگرانی از وضعیت فقر و محرومیت منطقه سیستان خواستار رسیدگی مسولین به وضعیت بحرانی منطقه سیستان شدند.

چرا هر کس که به استان مراجعه میکند چرا دچار بهت و حیرت می شود؟چرا رسانه های رسمی استان دچار این بهت و حیرت نیستند؟ چرا نمود و نشانه و برنامه ای منعکس از فهم بحران سبستان و محرومیت گسترده استان در شبکه هامون موجود نیست؟ چرا مدیران و مسولین استان چرا دچار این حال و وضعیت بهت و نگرانی نمی شوند؟ چرا چنین اظهاراتی ندارند؟مسئولین غیربومی  حداقل بار اول ورود به استان و با گرفتن مسولیت جدید چرا چنین اظهاراتی ندارند؟ چون میدانند موقت آمده اند؟چرا برای مدیران بومی چنین اظهاراتی ندارند؟ چون وضعیت را معمولی و عادی ارزیابی می کنند؟چون محرومیت عادی است؟ یا وجود ندارد؟ یا آنطور که به رسانه ها پاسخ می دهند که همه مشکلات در حال حل است فقط زمان و صبر و حوصله و بودجه می خواهد.
چرا اینقدرو بزک شده است که چنین پس از مراجعه حضور فیزیکی اینگونه جا می خورند و از تعابیر چون صد سال عقب ماندگی یاد میکنند?
در صحبت ایشان اشاره و مطالبه از دانشگاه و دانشگاه یان استان بود. دانشگاه های استان که جزو شاخص های توسعه استان هستند. اکنون زمان برداشت است. و زمان پرسش که توسعه دانشگاه های استان چقدر مفید بوده است؟ پرسش از بازده و خروجی هزینه میلیاردی از بیت المال در طول دهه ها برای توسعه دانشگاه چقدر بوده است؟کمیت غلبه داشته یا کیفیت ؟ آیا دوران افتخار به تبدیل زاهدان به دومین شهر دانشجویی از نظر تعداد دانشجو و ساخت دومین دانشگاه کشور از نظر مساحت بسر نیامده؟ ایا به استناد صحبتهای وزیر کشور زمان پرسش و مطالبه کیفیت و بازده و خروجی و میزان تاثیر بر توسعه و آبادانی منطقه فرا نرسیده است؟ ایا دانشگاه های ما به ورطه کارخانه صدور مدرک نیافتاده اند؟ آیا در رساندن ایران به رتبه دوم جهان در تحصیلات تکمیلی نقشی نداشته اند؟ایا صدور مدرک کافی نیست؟ آیا زمان پایان دادن به دامن زدن به معضل فرهنگ تظاهر به دانایی در جامعه نرسیده است؟و مهمترین سوال: ایا پژوهش و تحقیق و ارایه برنامه و راه حل و نسخه برای حل مشکلات منطقه از وظایف دانشگاه های استان نیست؟

 اصطلاح "دانشگاه گلخانه ای" برای این چنین دانشگاه های کم ارتباط با جامعه اطلاق می شود و دانشگاه های استان نیز از این معضل رنج می برند. در توضیح این مطلب مرور مطلب فوق مفید است:"دانشگاه ها در همه کشور ها عموما از یک مسیر کم وبیش یک سان گذر کرده اند. که می توان بااحتیاط به سه دوره تقسیم شود.
دردوره نخست هدف شان تربیت کارشناس و صدور مدرک به عنوان تایید صلاحیت آنان بوده است .در دوره دوم تولید انواع دانش اصلی ترین کارکرد دانشگاه ها تلقی شده است.در دوره سوم که دودهه اخیر را در بر می گیرد.دانشگاه محل تربیت نیرو های کار آفرین‌ نامیده می شود و انتظار این است .دانشگاه ها همانند بنگاه های اقتصادی سود آور عمل کنند.امری که درشرایط امروز ایران زیان بار وبی نتیجه است.
ویژگی هر سه دوره، بویژه در کشور ما ، به تعبیر من دانشگاه" گلخانه ای" است.که اساسا دانشگاه، اساتید و دانشجویان آن، ارتباط ارگانیک و تعریف شده ای باجامعه پیرامون خود ندارد .وارتباط دانشگاه با جامعه وبخش های گوناگون آ ن به شکلی پایدار و ساختارمند برقرار نیست.
سوال این است .
آیا عبور از وضعیت فعلی ( وضعیت گلخانه )و رفتن به سمت دانشگاه در خدمت جامعه ممکن است؟ملزومات آن چیست؟
 در قدم اول حضور موثر اساتید و دانشجویان علاقه مند در متن جامعه با همه توان کارشناسی و شور انسانی  است.
 نمونه آن آلیس گافمن است.درسال های دانشجویی، در محله ای فقر نشین نزدیک دانشگاه ساکن می شود و تجربیاتش را روزانه ثبت می کند.ودر تعاملی منظم  با شهروندان ساکن آنجا (همسایگانش)،از پدیده ای پرده بر می دارد که ژیژاک آن را "خشونت ساختاری" می نامد.
 یافته های  او بویژه پس از چاپ کتابش، به تغییر نگاه عمومی به مناطق حاشیه ای یاری رسانده است.اونشان می دهد چگونه مهارت های پژوهشگری را  تمرین و تجربه کرده و یافته هایش را برای تغییر وضعیت در اختیار " فضای عمومی" قرار داده ،ودر عمل  دانشگاه گلخانه ای را یک قدم به جامعه نزدیک کرده است."

 

 

پرسش مهم دیگر: چرا دولت از دانشگاه بهره نمی برد؟ چرا متواضعانه از دانشگاه نسخه پیشرفت مطالبه نمی کند؟ چرا صنعت ما از دانشگاه مطالبه ای درخوری ندارد؟ چرا مشکلات فرهنگی منطقه بر دانشگاه عرصه نمی شود و راه کارهای اتاق های فکر و نخبگان آن جایی در سیاستهای کلان و خرد فرهنگی استان ندارد؟پس فلسفه وجودی دانشکده های علوم انسانی در استان چیست؟دولت ها یکی پس از دیگری با انبوهی از مشکلات فرهنگی، اقتصادی،اجتماعی و...روبرو می شوند و هم از خلاء تئوریک رنج می برند. در نتیجه در نبود تئوری و نظریه شناختی درست از مشکلات،  معضلات لاینحل باقی می مانند.چرا؟
 چون دولت نفت دارد. و نیازی به راه حل های دانشگاهی نمی بیند. جریانات سیاسی در زمان انتخابات با انبوهی از شعار و وعده به مردم مدعی و البته بی نیاز از دانش و راه حل های خارج از جریان سیاسی مطبوع خود وارد عرصه اجرایی و مدیریتی کشور می شوند و در صورت پیروزی به منابع نفتی دسترسی پیدا کرده و سخاوتمندانه شروع به پیاده کردن سیاست های اتاق های فکر خود میکنند.انقلاب های مدیریتی که با رسیدن هر جریان سیاسی رقیب به قدرت و تغییر تمامی مدیران ارشد و میانه وحتی جزیی اتفاق غم انگیر و اسیب جدی در عرصع مدیریت کشور است و بهترین گواه که معیار دولتهای پیروز در انتخابات برای انتخاب مدیران معیارهای سیاسی است تا دانش و تخصص. در این رقابت سیاسی برای خدمت رسانی همه چیز اعم از فکر و برنامه و اجرا را در شتاب و کوتاه مدت شکل میگیرد. و آسیب آن فقط متوجه جامعه و نظام است.
واقعیت این است که دانشگاه متولی ارایه نسخه پیشرفت هر منطقه نیست. دولت با نفت بی نیاز است.و نیازی به رجوع به دانشگاه و عرضه مشکلات کشور به انها را ندارد و در این رکود و بی توجهی و تقسیم کار نانوشته دانشگاه وظیفه عطای مدرک را بر میگزیند.
دانشگاه به راه خود میرود. دولت به را خود  و جامعه به راه خود.باید در این رویه تجدیدنظر جدی شود.منابع دولت محدود است.با وجود نفت منابع دولت همیشه دچار محدودیت و نوسان است. حتی در دوران وفور درآمد نفت بازهم با سوءمدیریت های سیستمی مبتلا در ساختار بوروکراسی و غیر شفاف دولتی عاید چندانی در دراز مدت برای جامعه و مناطق محروم ندارد. لذا بازده و بهره وری اهمیت دوچندان دارد. بازده ساختارهایی که برای ان سرمایه گزاری هنگفتی شده است همچون دانشگاه محوری استان یعنی شهید نیکبخت و دانشگاه ملی زابل.

و بازده  نهادهای موثر و کلیدی همچون رسانه های فراگیری چون شبکه هامون باید افزایش یابد.افزایش کیفیت سرمایه انسانی مقدم بر سرمایه مادی و نفتی است.رسانه های باید  آینه واقعیت ها و نیازها و مسایل نیازمند درمان برای دانشگاه و دولت باشد.
به امید فرارسیدن روزی که مسولین پس از بازدید های میدانی خود ابراز عدم ضرورت این سفر و بازدید کنند چون چیز تازه ای برای انها نداشت! و به مدد رسانه ها و گزارشات و ساختارهای صحیح اداری و مدیریتی اشراف کامل به وضع منطقه و مشکلات ان دارند و دارای دید واقعی و بروز از منطقه کسب کرده اند. و هم طریق حل مسایل استان را نه از صدها کیلومتر دورتر برای استان به ارمغان آورده اند که آن را از دانشگاه و رسانه بومی همان منطقه خواهد گرفت. ان شاا...به امید ان روز