علامه جعفری در یکی از کتابهایشان مطلبی با این مضمون دارند که یک راه ساده برای اینکه مردمی که به خدا ایمان ندارند ایمان بیاورند این است که از سایر مردم بخواهیم که معجزات و کمک هایی که در زندگی شان رخ داده و تجربه کرده اند را ارسال کنند و این مطالب یکجا جمع اوری و  منتشر بشود.
در ماه مبارک رمضان هر وقت برنامه ماه عسل و مهمان های دعوت شده را می دیدم به یاد این مطلب علامه می افتادم.
ماه عسل برنامه ای از صدا وسیما بود. اما بنظرم زیاد ربطی ب صدا و سیما نداشت.روایت ها شبیه به داستان و قصه های نویسنده های سریال های صدا و سیما و سینمای ایران نبود.شبیه گفتگو های شبانه با سلبریتی ها [انسان های طراز جسمانی:خولنندگان.بازیگران.ورزشکاران]و حتی شبیه گفتگو با کارشناسان و نخبگان هم نبود.
صدا و سیما اینار فقط یک پنجره بود. یک قاب شیشه ای.اینبار خودش تماشاگر بود.خودش مرعوب و میخ کوب بود.مبهوت بزرگی و زیبایی مردان و زنانی از مردم سرزمین خودش.ماه عسل موفق بود چون فقط به مردم بازگشت کرده بود. ماه عسل نمونه موفق در این بازگشت به مردم در ژانر برنامه های جدی بود همانند سریال بسیار موفق و پربینده و ادامه دار ترین سریال صداوسیما یعنی سریال پایتخت که بازگشت به مردم در ژانر طنز بود.  ماه عسل یک سریال بود.یک سریال واقعی.اما سریالی ک قهرمان هایش از مردم بودند.در داستان و سناریویی ک خداوند برایشان نوشته بود و توانسته بودند از عهده نقش هایشان به خوبی بربیایند. و از امتحان ها سربلند بیرون بیایند. روایت زندگی به مثابه خوف و رجا .امید و توکل. توکل و اراده و تلاش و مقاومت و صبوری ...محبت عاطفه .همه در هوای رحمانی و مهربانی خدا.
روایت از  مردمی که در فراز و فرود زندگی شان زندگی و بنده گی رو توامان تحصیل کرده بودند.
با فطرت پاک زندگی کرده بودند.عقلانیتشان در خدمت فطرتشان بود.نه هوس شان.هم شور و مجاهدت برای زندگی و گذر یا مدارا با مشکلات زندگی داشتند هم متوکل و چشم به اسمان. روایت های مصداقی و تفسیری قابل رویت از مضمون ایه نویدبخش که ای انسانها و مردم شما به ملاقات خدای خود در سختی و مشقت رهسپارید و قطعا دیدار میکنید.
ماه عسل با حذف همه ضعفها و کاستی ها اما در این ده سال ....روایت فتح عصر ماست.روایت فتح دهه نود مردم مسلمان ایران .مردمی با عاطفه که با ایمان الهی نجیبانه زندگی می کنند.
به امید این که دولت و مجلس همه ادوار و همه کارگزاران قدر این مردم نجیب را بدانند.
 می دانند؟؟

آیا علوم انسانی ما و دانشگاه ها ی علوم انسانی به بازتولید نظری این سبک زندگی ایرانی و اسلامی اقدامی کرده است؟علوم انسانی ما از کدام انسان شناسی و هستی شناسی بهره مند است که توان شناخت این سبک زندگی مومنانه را ندارد؟چگونه و چه موقع به نسخه توسعه و پیشرفت متناسب و حافظ ارزش های این نوع از سبک زندگی دست پیدا می کند؟