داستان یک سقوط؛ درسهایی برای امروز (1) داستان یک سقوط روایتی است از دلایل سقوط سلسله صفویه و درسهایی که میتوان برای امروزمان برداشت کنیم. |
در دوره اصلاحات عده ای به ظاهر روشنفکر که متأسفانه بعضاً در پستهای کلیدی کشور نیز قرار داشتند نیروهای انقلابی را که نسبت به خطر دشمن هشدار می دادند را به توهم توطئه متهم می کردند. آنها نیروهای دلسوزی را که خطر دشمن را به وضوح مشاهده می کردند را به نوعی بیماری روانی نسبت می دادند و تمام سعی خود را برای انکار دشمن بکار می گرفتند. اکنون نیز قلم به مزدهای دشمن همان سناریو را با برچسب «دلواپسها» دنبال می کنند.
جالب آنکه همین جماعت در وقتی کشور با تهدیدات جدی دشمن روبه رو می شود پرچم سفیدشان را به نشانه تسلیم بلند می کنند و امام جامعه را نیز به تسلیم در مقابل دشمن فرامی خوانند.
رهبر معظم انقلاب در آن سالها با طرح موضوع «شاه سلطان حسینها» به این جماعت پاسخ دادند.
« اگر آن روز که شاه سلطان حسین در مقابل افغانها با این بهانه که اگر تسلیم نشویم و دروازه اصفهان را در مقابل هجوم آنها باز نکنیم، ممکن است عدّهای کشته شوند، بر مردان غیوری که در اصفهانِ آن روز بودند - چه انسانهای غیرتمند سپاهی و چه مردم عادّی - تکیه می کرد و می گفت من در مقابل دشمن تسلیم نمی شوم، قطعاً عدّه کمتری از ملت ایران، از مردم اصفهان و از مردمی که در حمله افغانها از دست رفتند، کشته می شدند و ملت ایران آن ذلّت و ننگ را هم تحمّل نمی کرد.»[1]